درخششي در تاريکي(1)


 






 

مروري بر زندگينامه آيت الله شهيد سيد محمدرضا سعيدي
 

آيت الله سيد محمدرضا سعيدي در دوم ارديبهشت ماه 1208 هجري شمسي در منطقه «نوغان» مشهد، در خاندان علم و فقاهت و سيادت ديده به جهان گشود. دروس ابتدايي را نزد پدر وارسته اش (سيد احمد) آموخت و در دوران نوجواني به لباس روحانيت درآمد. آيت الله سعيدي براي ادامه تحصيلات ديني به مشهد مقدس رفت و منطق و اصول را نزد عالمان برجسته اي چون اديب نيشابوري، شيخ هاشم و شيخ مجتبي قزويني فرا گرفت. ايشان از ابتدا به مدرسه و حجره نشيني و خواندن و بازخواني جزوه و کتاب بسنده نکرد و در حالي که اندوه از دست دادن مادر و خواهر را در کودکي تحمل کرد، با مشاهده نابساماني هاي ناشي از استبداد و اختناق رضاخاني و زندگي پر درد و رنج جامعه، فشار شديد حکومت بر حوزه هاي علميه، از آنچه به نفع محرومان و دردمندان بود دريغ نداشت.
فرزند آيت الله سعيدي درباره خصلت مردم خواهي او مي گويد: «... يکي از روزها که از مسجدشان، مسجد موسي بن جعفر(ع) در خيابان غياثي تهران به منزل آمدند، ديديم عبا روي دوششان نيست. از ايشان پرسيديم: «عبايتان چه شد؟» گفتند: «سر راه مرد فقيري را ديدم که از سرما مي لرزيد، عبايم را روي دوشش انداختم. من ديدم که حالا قبا دارم و فعلا به عبا احتياج زيادي ندارم؛ پس نبايد فرد مسلماني از سرما بلزد و من هم عبا داشته باشم و هم قبا. يکي از آنها برايم کافي بود.» در همسايگي ما، يک راننده تاکسي زندگي مي کرد که وضع خوبي نداشت. او تعريف مي کرد که يک روز صداي نفس نفس زدن يکي را شنيدم که از پله ها بالا مي آيد. محل سکونت ما در طبقه سوم بود. وقتي نگاه کردم، آيت الله سعيدي را ديدم که يک گوني زغال به دوش گرفته بود و براي ما مي آورد.»
آيت الله سيد محمدرضا سعيدي در زماني اندک به مقام و جايگاه علمي ويژه اي در حوزه علميه مشهد رسيد و به زهد و پرهيزگاري شهرت يافت. ايشان پس از پايان دروس سطح و بهره گيري از استادان فرهيخته حوزه مشهد مقدس، براي طي مدارج عاليه علم دين و استفاده از محضر فقهاي بزرگ و مراجع عاليقدر، به شهر قم هجرت کرد. در روزهاي نخست ورود به قم در درس مرجع بزرگ شيعه، آيت الله العظمي بروجردي شرکت کرده و از محضر عالمان ديگري از جمله آيت الله ميرزا هاشم آملي کسب فيض نمود. در اين هنگام آواز مجتهدي والامقام به نام «حاج آقا روح الله» موجب شد تا آيت الله سعيدي را به محضر درسش بکشاند و بدين ترتيب گمشده خود را بيابد. رفته رفته در ميان صدها شاگردي که از محضر درس حضرت امام خميني کسب فيض مي کردند، سعيدي جزو نامدارترين ها شد. وي لب لباب اسلام ناب محمدي را از محضر امام دريافت و از همين زمان تلاش هاي سياسي او شروع شد. او مي کوشد روحانيون و علمايي را که در خارج از کشور به سر مي بردند، با امام مرتبط سازد و از اين طريق انديشه امام را به آن سوي مرزها بکشاند. او همچنين در سفرهايش به شهرستان ها، مبارزه بي وقفه اي را عليه رژيم شاه آغاز کرد. فرزند ايشان مي گويد:
«در زمان آيت الله العظمي بروجردي بود که پدرم به دعوت مردم آبادان به آن شهر مي رود. در آن زمان، عکس ثريا همسر شاه را در روزنامه ها چاپ کرده بودند. حالا چه کاري کرده بود که اين عکس را انداخته بودند، نمي دانم؛ اما هر چه بود همين موضوع، مورد اعتراض آقاي سعيدي قرار مي گيرد و در منبر مطالبي بر ضد شاه و خانواده اش مي گويد که همين مسئله باعث دستگيري و زنداني شدنش مي شود. يکي از روحانيون معروف آبادن (آقاي قائمي) وساطت مي کند و فرماندار نظامي آبادان به اين شرط قبول مي کند که آقاي سعيدي بگويد آن سعيدي که بر ضد همسر شاه حرف زده است، من نيستم و فرد ديگري است و دستگيري من به خاطر تشابه اسمي بوده است. روز ديگر که آقاي سعيدي با فرماندار نظامي رو به رو مي شود، و از او مي پرسند که: «آيا شما همان سعيدي هستيد که در منبر به زن شاه بد و بيراه گفتيد؟» سعيدي بلافاصله جواب مي دهد: «بله، من همان سعيدي هستم و آن حرف ها را همين چند روز پيش گفتم». آقاي سعيدي در زندان مي ماند تا با وساطت هاي فراوان بعدي آزاد مي شود.

آيت الله سعيدي در کويت
 

در حادثه 15 خرداد 1342 که حضرت امام خميني دستگير و زنداني شدند، آيت الله سعيدي براي تبليغ در کويت به سر مي برد. وي از طريق راديو از اوضاع داخلي ايران آگاه شد و همراه ديگر روحانيون مبارزي که در کويت بودند، از جمله آقايان حجت الاسلام دواني، آيت الله خزعلي، حجت الاسلام وحيدي و آيت الله سيد عباس مهري با نوشتن نامه هايي به مراجع مقيم نجف، آنان را از خطري که جان امام را در ايران تهديد مي کند، مطلع کردند. سعيدي به اين کار بسنده نکرد و به رغم آگاهي از حضور مأموران امينيت شاه در کويت، در حسينيه «فحيحيل» کويت به منبر رفت و دستگاه شاه را به باد انتقاد گرفت، بدان حد که ايرانيان مقيم کويت و حتي نيروهاي اطلاعاتي شاه را به شگفتي واداشت.آيت الله سعيدي پس از ايراد اين سخنان، چند ماه در کويت ماند، اما سرانجام پس از پايان ماه محرم و صفر با لباس مبدل به ايران آمد و خود را با شتاب به قم رساند تا به ديدار امام (ره) برسد. قبل از ديدار نامه اي به امام نوشت که چنيني مضموني داشت: «سيدي و مولايي! با قيافه منحوسي وارد قم شده ام و اجازه ملاقت مي خواهم.» امام با رويي گشاده سعيدي را پذيرفتند و مريد و مراد پس از ماه ها دوري يکديگر را در آغوش گرفتند.

استفاده از مراجع
 

سخنان تاريخي حضرت امام خميني در مخالفت با تصويب لايحه کاپيتولاسيون و حمله مستقيم ايشان به آمريکا، اسرائيل و شاه، به دستيگري و تبعيد ايشان به ترکيه انجاميد. پس از تبعيد امام، سعيدي به همراه شاگردان ايشان به تلاش هاي زيادي دست زدند. آنان در نامه اي به دو تن از مراجع، با ذکر اين مطلب که: «چنانچه از طرف دولت تضييقاتي نسبت به مسائل روز هدف عالي روحانيت و تجليل از مقام حضرت آيت الله العظمي آقاي خميني مدظله واقع شود، وظيفه چيست؟» از آنان استفتا کردند. پاسخ استفتاي اين دو مرجع در نهضت روحانيون و در غياب امام نقش به سزايي داشت، به گونه اي که ساواک مجبور شد پس از ماه مبارک رمضان، بسياري از روحانيون و طلاب را در سراسر ايران دستگير کند و روانه زندان سازد.
با تغيير محل تبعيد حضرت امام خميني از ترکيه به نجف، مبارزات روحانيون وارد مرحله تازه اي شد. آنان با نوشتن اعلاميه هايي رژيم را به وحشت و انفعال کشاندند. در اين ميان «سيد محمدرضا سعيدي» نامي بود که در پاي اين نامه اعتراض به چشم مي خورد. او در نامه اي که همراه ديگر ياران امام به اميرعباس هويدا نوشت، تاکيد کرد: «شما خيال نکنيد با انتقال حضرت آيت الله العظمي آقاي خميني از ترکيه به عراق، احساسات افروخته اين ملت را خاموش مي کنيد.»

آيت الله سعيدي در نجف
 

آيت الله سعيدي با وجود سختگيري هاي شديد مأموران امنيتي با عبور از راه ها و گذرگاه هاي مخفي از مرز ايران گذشت و خود را به نجف رساند. او در زمان حضورش در نجف براي بهتر شناساندن امام به علما و مدرسين حوزه علميه تلاش فراواني کرد. سعيدي پس از بازگشت از نجف به دعوت مردم تفرش به آن شهر رفت و در سخنراني هايش آشکارا به رژيم شاه تاخت و از اقدامات ضد اسلامي و انساني آن به شدت انتقاد کرد. اين سخنان آن چنان انقلابي بود که عده اي را به هراس انداخت و همين مسئله موجب شد تا او تفرش را ترک کند و به قم بازگردد. او در انتظار منبر ديگري بود که اين بار از سوي مردم جنوب تهران براي اقامه نماز جماعت و سخنراني در مسجد امام موسي بن جعفر (ع) دعوت شد. آيت الله سعيدي اين دعوت را پذيرفت و به همراه خانواده اش در محله دولاب (غياثي) که در خانه اي استيجاري سکونت گزيد و همين مسجد بعد از اندک مدتي به يکي از کانون هاي مبارزه عليه رژيم تبديل شد. با ورود آيت الله سعيدي در سال 1345 به مسجد موسي بن جعفر (ع)، شرق تهران دچار تحولي شگرف شد و نوجوانان و جوانان جذب مسجد شدند. امام خميني در نامه اي که در 15 بهمن 1344 از نجف براي آيت الله سعيدي فرستادند، از هجرت او به تهران ستايش کردند: «از اينکه به تهران تشريف برده ايد از جهتي خوشوقت شدم، چون از هر جا بيشتر محتاج به علماي عاملين دارد.مساعي جميله جنابعالي مورد تقدير و تشکر است.»

مسجد موسي بن جعفر(ع): کانون مبارزه
 

آيت الله سعيدي علاوه بر اينکه در شب هاي جمعه در مسجد موسي بن جعفر (ع) به ايراد سخنراني مي پرداخت و بدون هراس، از برنامه هاي ضداسلامي رژيم انتقاد مي کرد، در نشر افکار و انديشه هاي امام خميني تلاش بي وقفه اي داشت، وي مسجد را پايگاه مبارزاتي افرادي چون آيت الله امامي کاشاني، حجت الاسلام والمسلمين هاشمي رفسنجاني قرار داد. ساواک به اين نکته پي برد و ادامه وضع موجود در مسجد موسي بن جعفر (ع) را از هر جهت به زيان رژيم ديد و بدين جهت تضييقات زيادي براي آيت الله سعيدي و افرادي که براي اقامه نماز به مسجد مي رفتند فراهم کرد؛ اما آيت الله سعيدي به تهديدهاي ساواک بي اعتنا بود.
«.... ما بايد براي مبارزه کردن تشکيلات داشته باشيم تا بتوانيم در مقابل دشمن مقاومت کنيم و با دولتي که علماي ما را زنداني و تبعيد مي کند، مبارزه نماييم. من راهي را مي روم که امام حسين (ع) و رهبر عاليقدر دين ما، آيت الله خميني رفت و تا پاي جان ايستادگي کرد. من حرف خود را مي گويم مبارزه را ناتمام نمي گذارم.»
نگرش آيت الله سعيدي به مسائل سياسي و جهان از همان زاويه اي بود که حضرت امام به آن توجه داشت. او آمريکا و اسرائيل را دشمنان اصلي اسلام و ايران مي دانست و چاره اصلي کار را در ريشه کن کردن و بريدن پاي اين دو از منطقه و ايران مي دانست.
وي در تاريخ 31/ 4/ 45 در حالي که صحن مسجد امام موسي بن جعفر(ع) از جمعيت موج مي زد، به منبر رفت و با سخناني پرشور آمريکا و اسرائيل را مورد حمله قرار داد:
«آمريکاي استعمارگر در دست يهودي ها اداره مي شود و خود جانسون هم يهودي است. ببينيد در ويتنام چطور آزاديخواهان را به نام آنکه مي خواهند صلحي برقرار نمايند،قتل عام مي کنند؟ به چه طرز فجيعي مردم را نابود مي کنند، بايد اين دشمنان بشر را شناخت... ما بايد براي مبارزه کردن تشکيلات داشته باشيم و درس مبارزه و دفاع از کشور و دين و علماي دين و مراجع تقليد را ياد بگيريم.»
آيت الله سعيدي ضمن وعظ و خطابه در مسجد امام موسي بن جعفر (ع)، به تدريس دروس حوزه پرداخت و علاقمنداني را که قصد پيوستن به جرگه روحانيت را داشتند، تربيت کرد. از جمله منابع تدريس ايشان تحريرالوسيله و کتاب ولايت فقيه حضرت امام بود. حاصل اين درس ها، ترجمه بخش «امر به معروف و نهي از منکر» اين کتاب بود که بعدا به رساله علميه امام ملحق شد.

تشکيل کلاس براي بانوان
 

آيت الله سعيدي از نخستين کساني بود که در آن برهه از زمان به تعليم و تربيت بانوان و آشنا کردن آنان با احکام اسلامي مبادرت ورزيد. اين اقدامات در شرايطي صورت مي گرفت که تمام تلاش رژيم شاه در جهت تبليغ ابتذال فرهنگي غرب و کشاندن زنان به فساد و تباهي بود.
«... شهيد سعيدي به انگيره پيشبرد اهداف حضرت امام آمدند و در خيابان غياثي امام جماعت مسجد موسي بن جعفر (ع) شدند... ما 16 زن بوديم که خدمت ايشان تحصيل مي کرديم. از اين تعداد هر کدام در حد وسع وجودي شان و در حد اختياراتشان و برداشت هايشان از دروس و وجود اين شخصيت بارز بهره مي گرفتند.»

تبليغ در اطراف تهران
 

آيت الله سعيدي، تبليغ مسائل اسلامي و مبارزه با رزيم را تنها در مسجد متمرکز نکرد و دامنه فعاليت هاي خود را به نواحي خارج از تهران نيز گسترش داد. او براي اين کار خود، منطقه «پارچين» را که به قول شهيد «پاي هيچ آخوندي بدانجا نرسيده بود»، برگزيد و در چند سفري که به روستاهاي آن نواحي کرد، مردم را پاي سخنان افشاگرانه خود نشاند. او در اين راه، متحمل زحمات فراواني شد و به رغم تهديدها و ايجاد تنگناهاي ساواک، به کار خود ادامه مي داد. خاطرات سيد محمد سعيدي فرزند بزرگ ايشان، نشان از زحمت هايي دارد که آيت الله سعيدي براي رفتن به آنجا پيدا نکرد. او علاقه داشت حتماً به پارچين برود. من يک موتور گازي داشتم. پدرم از من خواست او را با موتور تا ميدان خراسان برسانم تا از آنجا اتومبيلي پيدا کند و به پارچين برود. بعداً گفت: «تو با موتور به ميدان خراسان برو، از آنجا به بعد من پشت سر تو سوار مي شوم و از طريق جاده گرمسار به روستايي مي رويم که قرار است در آنجا سخنراني کنم.» من قبول کردم و با موتور به اول جاده مسگرآباد، نزديک گورستاني که مرحوم شهيد نواب صفوي در آنجا مدفون است، رفتم و منتظر ايستادم. بعد از مدتي پدرم رسيد و بر ترک موتور گازي سوار شد و حرکت کرديم. کمي که رفتيم، به يک جاده فرعي رسيديم. در اين موقع، شمع موتور جمع شد و موتور به پت پت کردن افتاد و يک مرتبه خاموش شد. شمع اضافي هم براي عوض کردن نداشتيم. تا روستا راه زيادي مانده بود. اتفاقاً در آن شب، مهتابي در آسمان ديده نمي شد و هوا کاملاً تاريک بود. پدرم عبايش را جمع کرد و روي دوشش انداخت. و من هم موتور گازي خاموش را روي دست هايم گرفته بودم و همين طور مي رفتيم. مقداري که راه رفتيم، پدرم گفت: «محمد! من يک صلوات مي فرستم، تو هم موتور را بگذار و يکي دو تا پا بزن، ان شاءالله روشن مي شود.» من موتور را روي زمين گذاشتم. پدرم صلواتي فرستاد، من پا زدم و موتور ناگهان روشن شد. بار ديگر پدر بر ترک موتور سوار شد و خود را به روستا رسانديم. ايشان آن شب به منبر رفت و سخنراني کرد و فرادايش هم با همان موتور به تهران بازگشتيم.

آشوب طلب نيستم
 

شجاعت آيت الله سعيدي، به ويژه سخنان صريع و بي پرده او در سال هاي 45و 46 عليه اختناق رژيم شاه موجب شد جاسوسان ساواک با حضور دائمي در مسجد و حتي نفوذ در منزل ايشان، گزارش تمام رخدادها را تسليم مقامات کنند. در تاريخ 29/ 2/ 45 يکي از مأموران ساواک با مراجعه به منزل آيت الله سعيدي به او هشدار داد مراقب گفتار و رفتار خود باشد؛ اما ايشان در پاسخ اظهار داشت: «من شخصي هستم مستقل و از کسي تبعيت نمي کنم و تحت تأثير هم قرار نمي گيرم. البته آدمي ماجراجو و آشوب طلب نيستم، ولي معتقدم که آيت الله خميني يک روحاني واقعي، شريف، پاک در هر محفل و مجلسي تقدير و تمجيد کرد. من از دستگاه و دولت صحبت نمي کنم، اما ناچارم از طبقه روحانيت تجليل کنم.»
پس از اينکه ساواک متوجه شد آيت الله سعيدي کسي نيست که به تهديد و ارعاب مزدوران رژيم وقعي بگذرد، او را در تاريخ 8/ 5/ 45 به اتهام «اقدام عليه امنيت داخلي مملکت» از طريق شهرباني دستگير کرد و به زندان قزل قلعه انداخت و پس از اينکه مدتي در زندان به سر برد، دادگاه نظامي در يک محاکمه فرمايشي، وي را به دو ماه زندان محکوم کرد. ايشان پس از گذراندن دوره محکوميت، در تاريخ 11/ 7 / 45 از زندان آزاد شد. پس از آزادي اخطارهاي مکرر مأموران ساواک و شهرباني فايده اي نبخشيد، بلکه برعکس، هر زمان که به او اخطار مي شد بر شدت تبليغات خود و حملاتش عليه رژيم مي افزود. اين وضع تا آنجا ادامه يافت که شخص سپهبد نصيري رئيس ساواک در نامه اي به شهرباني کل کشور تاکيد کرد:
«... نامبرده بالا سعيدي، کماکان به همان رويه ناصواب گذشته و بلکه حادتر ادامه داده و مرتباً در منابر خود سخنان تحريک آميز و اغوا کننده بيان مي دارد، عليهذا با توجه به فرا رسيدن ماه مبارک رمضان و اينکه ادامه چنين وضعي به مصلحت نمي باشد، خواهشمند است دستور فرمائيد به نحو مقتضي از تحريکات مضره اين شخص جلوگيري و نتيجه را به اين سازمان اعلام دارند.»

سعيدي ممنوع المنبر مي شود
 

اداره شهرباني به استناد همين نامه آيت الله سعيدي را ممنوع المنبر و به او اخطار کرد اگر قدم روي منبر بگذارد روان زندان خواهد شد. ايشان چاره را در اين ديد که به منبر نرود، اما در حال ايستاده و نشسته به سخنراني بپردازد. ساواک در گزارشي مي نويسد: «عده اي از بازاري ها با سعيدي ملاقت کردند و يکي از حاضرين که مشخصاتش معلوم نشد، خطاب به سعيدي اظهار داشت: «آقاي سعيدي! اگر تمام معممين مثل شما بودند کار ما با دولت يکطرفه مي شد و دولت هر روز يک بدبختي سر ملت نمي آورد.»

آمريکايي ها در ايران
 

روز هفتم ارديبهشت سال 1349 در روزنامه هاي ايران اعلام شد که راکفلر وليليانتال به منظور بررسي امکانات سرمايه گذاري در ايران به اتفاق بزرگ ترين سرمايه گذاران آمريکا به تهران مي آيند. سرمايه گذراي در رشته هاي توريسم، منابع جنگلي، کشت و صنعت، ايجاد شبکه توزيع و صنايعي مانند پتروشيمي، موضوع کنفرانس بود که 35 سرمايه گذار آمريکايي در آن شرکت مي کردند.
اين نخستين هجوم سرمايه داران خارجي به ايران نبود، بله بين سال هاي 41- 1346 طبق آماري که روزنامه هاي ايران انتشار دادند، سرمايه گذاري در ايران نزديک به 2/8 ميليارد ريال و سرمايه گذاري آمريکا در سال 48- 49 به تنهايي بالغ بر 200 ميليون دلار مي شد؛ اما هجوم سرمايه داران آمريکايي در ارديبهشت 49 به ايران به حدي گسترده و سنگين بود که استقلال اقتصادي و سياسي ايران را به کلي در معرض سقوط و نابودي قرار مي داد.روحانيت، به ويژه حوزه علميه قم با آگاهي از موضوع بي درنگ نشست فوق العاده اي تشکيل داد و به ارزيابي ماجرا پرداخت و پس از آن، اعلاميه تاريخي حوزه علميه قم انتشار يافت و افکار ملت ايران را به خطري که به اسم سرمايه گذاري خارجي، همراه با تبليغات فريبنده هجوم آورده بود، جلب نمود.
آيت الله سعيدي علاوه بر اينکه يکي از امضاء کنندگان اعلاميه بود، در بخش آن در ميان قشرهاي مختلف مردم، نقش مؤثري داشت. او در عين حال، سخنان تندي به مناسبت ورود سرمايه گذاري خارجي در مسجد امام موسي کاظم(ع) ايراد کرد؛ «....يکي از گفتني ها که اين روزها سر و صداي آن همه مملکت را پر کرده و جرايد هم نوشته اند اين است که 35 نفر از آمريکاييان به ايران آمده اند تا در اين مملکت سرمايه گذاري کنند. آيا مي دانيد که استعمارگران و يارانشان چه تصميماتي دارند و چه ظلم هائي خواهند کرد؟ آخر من با اين وضع در اين پست حساس چه کنم؟...»
سعيدي با ورود سرمايه گذاران آمريکايي را خيانتي بزرگ تر از کاپيتولاسيون و قراردادهاي استعماري تر از تنباگو مي دانست؛ لذا در نامه اي به علما و مراجع وقت يادآور شد:
«... چقدر جاي تعجب است که شما پيشوايان ديني در مقابل اين خطر بزرگ سکوت اختيار کرده ايد و براي جلوگيري از آن اقدامي نمي کنيد؟»
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 32